تاريخ : دوشنبه دهم فروردین ۱۳۹۴ | 21:58 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
یک شیشه مشروب دارم و یک پاکت سیگار و هزار راه نرفته
یک پیک شراب و سیگار روشن شده با حسرت
راه میروم و مرور می کنم خاطراتم را
دهانم از این همه تلخی گس می شود...

سیگارم به نیمه رسیده، پیکی دیگر پشت به پشت هم
تلخی بیشتر و بیشتر می شود
هنوز راه زیادی مانده شیشه ی تقریبا خالی و سیگار تمام شده
حرفهای نگفته، تنهایی مطلق، زندگی اجباری

پیک آخر، سیگاری دیگر پشت به پشت هم
تمام شد...، به همین سادگی یک روز تلخ بی مرز
نه سیگاری نه پیکی مانده فقط تلخی هزار راه نرفته..

میشه در سختی ها به خودم میگفتم : این نیز بگذرد ..
هنوز هم میگویم ...
اما حال میدانم آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها !...

