تاريخ : شنبه ششم بهمن ۱۳۹۷ | 0:24 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

از سکـــوتــم بتـــرس ...!

وقتــي که ساکـــت مي شوم ...

لابـد همــه ي درد دل هايــم را بــرده ام پيش خــــدا ...

بيشتر که گوش دهــي ..

از همــه ي سکوتـــم .. از همــه ي بودنــم ..

يک "آه" مي شنـــوي ...

و بايد بترســي ..

از "آه" مظـلـومـي که فريــاد رسـي جز خـدا ندارد...

 


برچسب‌ها: خدا, ترس, سکوت, باید بترسی

تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۷ | 0:11 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

تــو

فصل مشترک عشــق و

شعــر مــن بودی

#حسین_منزوی


برچسب‌ها: پدر, پدرم, مرد, سرپرست

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۶ | 1:8 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

کاش می شد زندگی تکرار داشت . . .


لااقل تکرار را یکبار داشت . . .


ساعتم برعکس میچرخید و من . . .


برتنم می شد گشاد این پیرهن . . .


آن دبستان ، کودکی ، سرمشق آب . . .


پای مادر هم برایم جای خواب . . .


خود برون می کردم از دلواپسی . . .


دل نمی دادم به دست هر کسی . . .


عمر هستی ، خوب و بد بسیار نیست . . .


حیف هرگز قابل تکرار نیست!

 

 


برچسب‌ها: تکرار, عمر, هستی, کودکی

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 23:0 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

دیده ز جان عاشق نگاه محمّد


قلب احبّاست جلوه گاه محمّد


یوسف اگر صورتش به خواب ببیند


سینه کند چاک از نگاه محمّد


مهر و مه افزوده گر به زینت گردون


زینت عرش است مهر و ماه محمّد


عرش خودِ اوست مهر ومه حَسَنینش


پس نرسد آسمان به جاه محمّد


گو نرود دردمند بر درِ اغیار


باز بوَد باب جان پناه محمّد


یوم جدل پرچمش به دست یدالله


فوج ملک خادم سپاه محمّد


قامتی آراست بر شکستن بُت ها


بیت خداوند خود گواه محمّد


گردن بُتها شکست تا همه گفتند


نیست خدایی به جز اَلله محمّد

 


برچسب‌ها: خدا, الله, محمد, حضرت محمد

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:47 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را


تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم


چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را


ز همه خلق رمیدم ز همه باز رهیدم


نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم


چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم


چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را


چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را


چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی


خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را


ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی


چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق


چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را


به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو


همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان


دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را


منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را


منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن


هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را


بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را


بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را



* حضرت مولانا *

 


برچسب‌ها: تو, گنج, رنج, مولانا

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 1:19 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

گفتی مسافری

 

و من آنقدر عاشقم که


سال هاست

 

نماز دلم را شکسته میخوانم . . .

 


برچسب‌ها: نماز, شکسته, نماز شکسته, دلم

تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:2 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

یک نفر نیست بپرسد از من


که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟


صبح تا نیمه ی شب منتظری


همه جا می نگری


گاه با ماه سخن می گویی


گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی


راستی گمشده ات کیست؟


کجاست؟


صدفی در دریا است؟


نوری از روزنه فرداهاست


یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست……

 


برچسب‌ها: خدا, نور, ازل, گمشده

تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 1:11 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

خدایا!



ایوب را به زمین برگردان،



تا از صبر برایش بگویم ...

 


برچسب‌ها: خدا, خدایا, ایوب, صبر

تاريخ : دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۶ | 2:24 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

...زندگی ادامه دارد...

و آن هم با امید و تلاش و دوباره و دوباره...

رسم دنیا همینه مهم اینه که ما کجاش و بگیریم...

فقط خوشی و یا فقط غم؟!

یا تلفیقی از هر دو با چاشنی امیدواری و نگاه خوشبینانه به فردا و فرداها

و مهمتر اون بالا سری؟!

زندگیتون بر قرار مردم سرزمینم...

...به ویژه کرمانشاه...

 


برچسب‌ها: زلزله, کرمانشاه, زندگی, فرش

تاريخ : دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۶ | 2:13 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

هر دردی تاریکی دارد و هر تاریکی غروبی !


برای طلوع دوباره زندگی ، برای روشن شدن آسمان دل ،

برای درک حس خوب شادی ها امیدوار می مانم.


چون دریافته ام که امید معجزه ی بزرگی ست ؛

عشق می آورد ، زندگی می بخشد و طلسم غم ها را می شکند.


باید زنده بمانم و موج های بی سرانجام دریا را به ساحل امنی برسانم؛

تا شوق و ذوقی کودکانه بر دل و دیده ساحل و ساحل نشینان بنشیند.

 


برچسب‌ها: ساحل, دریا, موج, تاریکی