تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:2 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

یک نفر نیست بپرسد از من


که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟


صبح تا نیمه ی شب منتظری


همه جا می نگری


گاه با ماه سخن می گویی


گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی


راستی گمشده ات کیست؟


کجاست؟


صدفی در دریا است؟


نوری از روزنه فرداهاست


یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست……

 


برچسب‌ها: خدا, نور, ازل, گمشده

تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 1:11 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

خدایا!



ایوب را به زمین برگردان،



تا از صبر برایش بگویم ...

 


برچسب‌ها: خدا, خدایا, ایوب, صبر

تاريخ : یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:57 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

@@@ تو @@@


برای همیشه


اول شخص مفرده قلبم می مانی؟؟

 


برچسب‌ها: تو, قلب, اول شخص, همیشه

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:57 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

گاهی بیشتر از یک شال پشمی


یا یک پالتوی چرم


صدای نفس های کسی


از پشت تلفن گرمت می کند


که می گوید:


منتظرم


زودتر برگرد

 


برچسب‌ها: شال پشمی, کاپشن چرم, نفس, گرم

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:53 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

هر کسی رفت از این دل


به جهنم اما


  ... تو ...


نباید بروی


از دلِ من


میفهمی؟

 


برچسب‌ها: تو, من, می فهمی, دل

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:48 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

چه شاعرانه میرقصد


در آسمان پر ستارهٔ شب


پشت پنجره


روی سایهٔ غبار گرفته ماه


دست می سایم


سرت را بالا بگیر


نگاه کن


دوریم از هم


خیلی دور


اما هر دو


زیر آسمان این شهر نفس می کشیم


کمی عمیقتر نفس بکش


و کمی از عطر تنت را


به دست نسیم بسپار


تا من تو را اینجا زندگی کنم


شبتون آرام

 


برچسب‌ها: نفس, آسمان, شاعر, نسیم