تاريخ : سه شنبه هفتم آبان ۱۳۹۲ | 3:9 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
منم فرزند کـــوروش ، خون ایـرانی به رگ دارم
منـــــــم ایــــرانــــی آزاده ، فرزنـــد خشــــایارم
من از پستی من از زاری ، من از خاری گریزانم
منــم وابســـته این خــاک ، من فـــرزند ایـــرانم

تقویم رو نگاه کن !
7 ابان هست نه؟!
اما چرا چیزی توش ننوشته ؟
مگه این جا ایران نیست؟
مگه 7 ابان زادروز پدر ایران بنیانگذار حقوق بشر کوروش بزرگ نیست؟
نمیدانم علت چیست...
به هر حال این روز بزرگ بر تو ای ایرانی گرامی باد ...
برچسبها: کوروش, کورلوش بزرگ, تقویم, ایران
تاريخ : یکشنبه پنجم آبان ۱۳۹۲ | 23:12 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
مــــرد هم قلـــــب دارد
فقط صدایش..یواش تر از صدای قلب یک زن است....
مرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....
شاید نـــدیــــــده باشی..
اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند..
هر وقت زن بودنت را می بیند...
سینــــــــه را جلو میدهد..صدایش را کلفت تر میکند...تا مبادا...
لرزش دست هایش را ببینی...
مرد که باشی...دوست داری....از نگاه یک زن مرد باشی...
نه بخاطر زورِ بازوهــا!
مثل تو دلتنگ میشود.. ولی،گریه نمیکند...
بچه میشود....بهانه میگیرد...
تو این ها را خوب میدانی....
تمام آرزویش این است که سر روی پاهایت بگذارد...
تا موهایش را نوازش کنی..
عاشق بویِ موهای توست
و بیشتر از تــــو به آغوش نیاز دارد.....
چون وقت تنهايي....
فقط صدایش..یواش تر از صدای قلب یک زن است....
مرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....
شاید نـــدیــــــده باشی..
اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند..
هر وقت زن بودنت را می بیند...
سینــــــــه را جلو میدهد..صدایش را کلفت تر میکند...تا مبادا...
لرزش دست هایش را ببینی...
مرد که باشی...دوست داری....از نگاه یک زن مرد باشی...
نه بخاطر زورِ بازوهــا!
مثل تو دلتنگ میشود.. ولی،گریه نمیکند...
بچه میشود....بهانه میگیرد...
تو این ها را خوب میدانی....
تمام آرزویش این است که سر روی پاهایت بگذارد...
تا موهایش را نوازش کنی..
عاشق بویِ موهای توست
و بیشتر از تــــو به آغوش نیاز دارد.....
چون وقت تنهايي....
خاطره ی تــــو او را امیدوار میکند

برچسبها: مرد, قلب, خلوت, گرلیه
تاريخ : جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ | 23:30 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
تاريخ : جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ | 0:23 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
چه عجیب شهریست این شهر
شهری خفته همچون مردمانش
شهری بی روح و بی جان و بی حال...
چه صدای مهیب و وحشتناکی دارد این شهر
صدایی فراتر از هر صدای دیگر و وحشت آور تر
صدای بلند و گوش خراش سکوت...
سکوتی سنگین و سخت که عمق شهر را در بر گرفته
و شهر را جهنمی ساخته بی آتش...
صبر کن چه صدای عجیب و آشنایی!..
صدای پای رهگذری می آید
رهگذری دلشکسته و شب زده
رهگذری که صدای پایش سکوت تاریک شب را
در هم میشکند و میپیچد در گوش این شهر خاموش و مردمان خفته اش...
کیست این عابر پیاده؟!
چه میخواهد از جان این شهر و شب و مردمانش؟!
رهگذری جوان، سیگاری کنج لب و اندوهی از ته دل
احساس سرما میکند ولی درونش سرد تر از هوای بیرون هست
نگاهش زمین خفته و تاریک را شکار میکند و لحظه ای بی حرکت...
خیره به گوشه ای می ماند و می نگرد و میخندد...
ادامه دارد....
حسش نیس ادامه بدم فک نکنم هم ادامه بدم
شهری خفته همچون مردمانش
شهری بی روح و بی جان و بی حال...
چه صدای مهیب و وحشتناکی دارد این شهر
صدایی فراتر از هر صدای دیگر و وحشت آور تر
صدای بلند و گوش خراش سکوت...
سکوتی سنگین و سخت که عمق شهر را در بر گرفته
و شهر را جهنمی ساخته بی آتش...
صبر کن چه صدای عجیب و آشنایی!..
صدای پای رهگذری می آید
رهگذری دلشکسته و شب زده
رهگذری که صدای پایش سکوت تاریک شب را
در هم میشکند و میپیچد در گوش این شهر خاموش و مردمان خفته اش...
کیست این عابر پیاده؟!
چه میخواهد از جان این شهر و شب و مردمانش؟!
رهگذری جوان، سیگاری کنج لب و اندوهی از ته دل
احساس سرما میکند ولی درونش سرد تر از هوای بیرون هست
نگاهش زمین خفته و تاریک را شکار میکند و لحظه ای بی حرکت...
خیره به گوشه ای می ماند و می نگرد و میخندد...
ادامه دارد....
حسش نیس ادامه بدم فک نکنم هم ادامه بدم
یکی هم هست که زیاد جالب نیست حالا اونم بعدا میزارم اگه شد

پنج شنبه : 1392/07/18 ساعت: 23/47
برچسبها: شهر, خاموش, شهر اموش, رهگذر
