تاريخ : یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ | 4:9 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
برنگرد !!!
کمی عوض شدم .
دیریست از خداحافظی هاغمگین نمیشوم .
به کسی تکیه نمیکنم .از کسی انتظار محبت ندارم .
خودم بوسه میزنم بردستانم .
سر به زانو هایم میگذارم وسنگ صبور خودم میشوم .
نگران خودم میشوم .
برای خودم هدیه میخرم .
با خودم ساعت ...ها حرف میزنم در دنیای خودم .
کسی حق ورود ندارد جزخودم.

می ترسم از بعضی آدمها ...
آدمهایی که امروز دوستت دارند
و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت می کنند
آدمهایی که امروز پای درددلت می نشینند
و فردا بی رحمانه قضاوتت می کنند ...
آدمهایی که امروزلبخندشان را می بینی وفردا خشم و قهرشان ...
آدمهایی که امروز ...قدرشناس محبتت هستند
وفردا طلبکار محبتت ...
آدمهایی که امروز باتعریف هایشان تو را به عرش می برند
و فردا سخت برزمینت می زنند ...
آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند ...
امروز سفیدند، فرداخاکستری، پس فردا سیاه ...
آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند...
چیزی هستند شبیه مدادرنگی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخواهند می کشند ...
هر رنگ که بخواهند میزنند ...

برچسبها: میترسم, ساعت, برنگرد, آدمها
تاريخ : چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ | 18:53 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
بســـ کنــــ سآعتــــ…..
دیگــــــر خستـهـ شده امـــ….
آرهـ مَنـ کم آورده امــ….
خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ…
اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ!

برچسبها: ساعت, خسته شده ام, میدانم, بودنت
