تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۶ | 0:46 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

ساز دلت که کوک نباشد …


فرقی نمی کند کجا باشی !


سرزمین مادری ؛

 

یا خانه پدری


هر دو یک رنگ دارد،


رنگ دلتنگی

 


برچسب‌ها: رنگ, پدر, مادر, خانه

تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۶ | 0:9 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

لبخند بزن!


بدون انتظار پاسخی از دنیا،


بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده


می شود که


به جای پاسخ لبخند،


با تمام سازهایت می رقصد.

 


برچسب‌ها: لبخند, دنیا, ساز, رقص

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 23:18 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است

 

بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است



توی قرآن خوانده ام ، یعقوب یادم داده است

 

دلبرت وقتی کنارت نیست ، کوری بهتر است . . .

 


برچسب‌ها: عشق, دلبر, کوری, یعقوب

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 23:0 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

دیده ز جان عاشق نگاه محمّد


قلب احبّاست جلوه گاه محمّد


یوسف اگر صورتش به خواب ببیند


سینه کند چاک از نگاه محمّد


مهر و مه افزوده گر به زینت گردون


زینت عرش است مهر و ماه محمّد


عرش خودِ اوست مهر ومه حَسَنینش


پس نرسد آسمان به جاه محمّد


گو نرود دردمند بر درِ اغیار


باز بوَد باب جان پناه محمّد


یوم جدل پرچمش به دست یدالله


فوج ملک خادم سپاه محمّد


قامتی آراست بر شکستن بُت ها


بیت خداوند خود گواه محمّد


گردن بُتها شکست تا همه گفتند


نیست خدایی به جز اَلله محمّد

 


برچسب‌ها: خدا, الله, محمد, حضرت محمد

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:47 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را


تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم


چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را


ز همه خلق رمیدم ز همه باز رهیدم


نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم


چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم


چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را


چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را


چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی


خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را


ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی


چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق


چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را


به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو


همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان


دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را


منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را


منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن


هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را


بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را


بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را



* حضرت مولانا *

 


برچسب‌ها: تو, گنج, رنج, مولانا

تاريخ : چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ | 1:19 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

گفتی مسافری

 

و من آنقدر عاشقم که


سال هاست

 

نماز دلم را شکسته میخوانم . . .

 


برچسب‌ها: نماز, شکسته, نماز شکسته, دلم

تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:2 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

یک نفر نیست بپرسد از من


که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟


صبح تا نیمه ی شب منتظری


همه جا می نگری


گاه با ماه سخن می گویی


گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی


راستی گمشده ات کیست؟


کجاست؟


صدفی در دریا است؟


نوری از روزنه فرداهاست


یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست……

 


برچسب‌ها: خدا, نور, ازل, گمشده

تاريخ : دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۶ | 1:11 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

خدایا!



ایوب را به زمین برگردان،



تا از صبر برایش بگویم ...

 


برچسب‌ها: خدا, خدایا, ایوب, صبر

تاريخ : یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۶ | 22:57 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

@@@ تو @@@


برای همیشه


اول شخص مفرده قلبم می مانی؟؟

 


برچسب‌ها: تو, قلب, اول شخص, همیشه

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:57 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

گاهی بیشتر از یک شال پشمی


یا یک پالتوی چرم


صدای نفس های کسی


از پشت تلفن گرمت می کند


که می گوید:


منتظرم


زودتر برگرد

 


برچسب‌ها: شال پشمی, کاپشن چرم, نفس, گرم

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:53 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

هر کسی رفت از این دل


به جهنم اما


  ... تو ...


نباید بروی


از دلِ من


میفهمی؟

 


برچسب‌ها: تو, من, می فهمی, دل

تاريخ : چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ | 0:48 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

چه شاعرانه میرقصد


در آسمان پر ستارهٔ شب


پشت پنجره


روی سایهٔ غبار گرفته ماه


دست می سایم


سرت را بالا بگیر


نگاه کن


دوریم از هم


خیلی دور


اما هر دو


زیر آسمان این شهر نفس می کشیم


کمی عمیقتر نفس بکش


و کمی از عطر تنت را


به دست نسیم بسپار


تا من تو را اینجا زندگی کنم


شبتون آرام

 


برچسب‌ها: نفس, آسمان, شاعر, نسیم

تاريخ : دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۶ | 2:24 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

...زندگی ادامه دارد...

و آن هم با امید و تلاش و دوباره و دوباره...

رسم دنیا همینه مهم اینه که ما کجاش و بگیریم...

فقط خوشی و یا فقط غم؟!

یا تلفیقی از هر دو با چاشنی امیدواری و نگاه خوشبینانه به فردا و فرداها

و مهمتر اون بالا سری؟!

زندگیتون بر قرار مردم سرزمینم...

...به ویژه کرمانشاه...

 


برچسب‌ها: زلزله, کرمانشاه, زندگی, فرش