تاريخ : شنبه ششم بهمن ۱۳۹۷ | 0:24 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

از سکـــوتــم بتـــرس ...!

وقتــي که ساکـــت مي شوم ...

لابـد همــه ي درد دل هايــم را بــرده ام پيش خــــدا ...

بيشتر که گوش دهــي ..

از همــه ي سکوتـــم .. از همــه ي بودنــم ..

يک "آه" مي شنـــوي ...

و بايد بترســي ..

از "آه" مظـلـومـي که فريــاد رسـي جز خـدا ندارد...

 


برچسب‌ها: خدا, ترس, سکوت, باید بترسی

تاريخ : سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۶ | 16:48 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

مـَرد بـآیَد

وَقتـے مـُخـآطِبِشـ عـَصَبیـﮧ ، نـآرـآحـَتـﮧ ، مـےـخـواد دـآد بـِزَنـﮧ

وـآیسـﮧ روبـروشـ بگـﮧ

تـو چـِشـآمـ نیگـآ کـُטּ...بهتـ مـے گـَمـ تـو چـِشـآمـ نیگـآ کـُטּ...

حـآلـآ دـآد بِزَטּ...بگـو اَز چـے نـآرـآحـتـے؟

بَعـد مُخـآطبـ دـآد بـِزَنـﮧ ،گـِلـه کُنـﮧ ،فـَریـآد بِڪشـﮧ ،گـٍریـﮧ ڪُنـﮧ...

حـَتــے بـآ مـُشتـآےٍ زنـونـَشـ بِڪوبـﮧ رو سینهـ مـَرد...

آخـرٍشَمـ خَستـﮧ میشـﮧ و میزَنـﮧ زیـرـه گـِریـﮧ...

هـَمـونجـآ بـآیَد بـَغـلشـ کُنـﮧ...

نـزـآرـه تنهـآ بـآشـﮧ...

حـَرفـ نـَزَنهـ هـآ ، تـوضیح نـَدـه هـآ

ڪل ڪـل نـَڪُنـهـ هـآ...

فـَقـَط نـزـآرـه اِحسـآس ڪُنـﮧ تنهـآسـ...

مـَرد بـآیـد گـآهـے وَقـتـآ مـَردونِگیشـو بـآ سڪوتـ ثـآبِتـ ڪُنـه...

 


برچسب‌ها: مرد, سکوت, حرف, مخاطب

تاريخ : جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ | 0:23 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@
چه عجیب شهریست این شهر

شهری خفته همچون مردمانش

شهری بی روح و بی جان و بی حال...

چه صدای مهیب و وحشتناکی دارد این شهر

صدایی فراتر از هر صدای دیگر و وحشت آور تر

صدای بلند و گوش خراش سکوت...

سکوتی سنگین و سخت که عمق شهر را در بر گرفته

و شهر را جهنمی ساخته بی آتش...

صبر کن چه صدای عجیب و آشنایی!..

صدای پای رهگذری می آید

رهگذری دلشکسته و شب زده

رهگذری که صدای پایش سکوت تاریک شب را

در هم میشکند و میپیچد در گوش این شهر خاموش و مردمان خفته اش...

کیست این عابر پیاده؟!

چه میخواهد از جان این شهر و شب و مردمانش؟!

رهگذری جوان، سیگاری کنج لب و اندوهی از ته دل

احساس سرما میکند ولی درونش سرد تر از هوای بیرون هست

نگاهش زمین خفته و تاریک را شکار میکند و لحظه ای بی حرکت...

خیره به گوشه ای می ماند و می نگرد و میخندد...

ادامه دارد....

حسش نیس ادامه بدم فک نکنم هم ادامه بدم

یکی هم هست که زیاد جالب نیست حالا اونم بعدا میزارم اگه شد


http://up-is.ir/s6/1382639461931.jpg


پنج شنبه : 1392/07/18 ساعت: 23/47


برچسب‌ها: شهر, خاموش, شهر اموش, رهگذر

تاريخ : چهارشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۲ | 16:28 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

http://up-is.ir/s4/138132326132.jpg


کودکی گل فروش با صدایی عاجزانه التماسم کرد گل بخر

گفتم برای کی؟

گفت برای هدیه دادن ب عشقت!!

گفتم اگه عشقم ب عشقش هدیه داد چی؟

لحظه ای سکوت کرد و گفت:گل هایم فروشی نیست...!



http://up-is.ir/s4/1381323261271.jpg


برچسب‌ها: کودک, گل, گل فروش, سکوت

تاريخ : شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ | 13:32 | نویسنده : @امیـــــــFERESHTEHـــــــــد@

http://up-is.ir/up-s10/1377334576681.jpg


مـے ترسم از نبوבنت و از بوבنت بیشتر…!


نـבاشتنت ویرانم میڪنـב وבاشتنت متوقفم…!

وقتـے نیستـے ڪسـے را نمـے خواهم و وقتـے هستے تورا میخواهم..!

رنگهایم بے تو سیاه است وבر ڪنارت خاڪسترے ام…!

خـבاحافظے ات به جنونم میکشـב و سلامت به پریشانے ام…!

بے تو בلتنگم وباتو بیقرار…

بے توخسته ام وباتو בر فرار…!

בرخیال مــלּ بمان… از ڪنار مــלּ برو…!!

مــלּ خو گرفته ام به نبوבنت…!

از سڪوتم بترس …

وقتی ڪـﮧ ساڪـــت می شوم ….

لابـב همـﮧ ے בرב בل هایم را بـرבه ام پیش خـــבا … !



http://up-is.ir/up-s10/1377334839041.jpg


برچسب‌ها: سکوت, ترس, تنهایی, بی تو